یمانی

صاحب هدایت کننده ترین پرچم

صاحب هدایت کننده ترین پرچم

امام محمد باقر ع که فرمودند:

... و در پرچـمها پرچـمى هدایت کننده تر از پرچم یمانى نیست و آن پرچم هدایت است .
چون که شما را به صاحبتان دعوت می کند ،
و اگر یمانى خروج کرد فروختن اسلحه حرام
مى شود .
و اگر یمانى خروج کرد , بپا خیز بسوی او .
که همانا پرچمش پرچم هدایت است .
و جایز نیست مسلمانان از او سرپیچى کنند ،
و اگر کسى این کار را انجام دهد از اهل جهنم
مى باشد .
"زیرا که او دعوت به حق و هدایت به راه راست
مى کند" .


منابع: الغیبة - محمد بن ابراهیم النعمانی ص 264
بحار الأنوار ج 52 ص 232

پیوندها

همه پیامبران و فرستادگان به رسالت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بشارت داده بودند خداوند می

فرماید: (یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِیل)( ١) ( ایشان و نشانه هایش را در تورات و انجیل

می یابند)

خداوند می فرماید: (محمّد رَسُولُ الَّلهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْ تَغُونَ

( فَضْلاً مِنَ الَّلهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْأِنْجِیلِ )

(محمّد پیامبر خدا و کسانى که با ایشان بودند بر کفار سختگیر وبین خودشان مهربان هستند آنها را

درحال رکوع وسجود می بینى و به دنبال فضل ونعمت خداوندی و بهشت اویند آثار سجود بر پیشانى

آنها نقش بسته و این نشانه هایى است که در تورات و انجیل نیز آن را می یابى)

یهود و مسیح منتظر پیامبر خدا(ص) بودند و ایشان را همانگونه که فرزندان خود را می شناسند از

ایشان (ص) شناخت کامل داشتند و خداوند می فرمود : (وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِ ندِ الَّلهِ مُصَدِّقٌ لِمَا

مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْ نَةُ الَّلهِ عَلَى الْکَافِرِینَ )

(و چون کتاب آسمانى قرآن از نزد خدا براى هدایت آنها آمد با وجودى که کتاب

تورات ایشان را تصدیق مى کرد و با آنکه خود آنها پیش از بعثت انتظار فتح و غلبه به واسطه ظهور

پیغمبر خاتم بر کافران داشتند آنگاه که آمد و با مشخصات شناختند که همان پیغمبر موعود است باز

کافر شدند و به نعمت وجود ایشان ناسپاسى کردند که خشم خدا بر گروه کافران باد)

ودر جای دیگر می فرمایند: (یَعْرِفُونَهُ کَماَ یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ )

( آن گونه که فرزندانشان را می شناسند او را می شناختند)

او را می شناختند)

امام حسن عسکری(ع) می فرماید: 

خداوند یهود را سرزنش کرده و فرمودند: و لما جاءهم 

(منظور هنگامی که برای یهود و برادران آنها آمد ) و کتاب از نزد پروردگار(قرآن)تصدیق کننده آن کتاب

لما معهم (یعنى تورات آمد که در آن آمده است که محمّد امی (ص) از فرزندان اسماعیل مؤید بهترین

خلق خداوند است و بعد از ایشان على جانشین و خلیفه خداوند است 

و کانوا (یعنى این یهود ) قبلاز (ظهور پیامبر )یتفتحون (یعنى از خدا می خواستند که فتح و پیروزی شان را نزدیک گرداند 

على الذین کفروا (بر دشمنانشان و مخالفانشان و خداوند ایشان را یاری می داد و پیروز می کرد 

خداوند فرمود (فلما جاءهم) وقتى که برای این یهودیها آمد (ما عرفوا) اوصاف پیامبر را نشناختند (کفروا به)

نبوت او را بخاطر حسادت و دشمنى با ایشان انکار کردند .

و خداوند فرمود: و لعنة لله على الکافرین ( و لعنت خدا بر کافرین باد)

عیسی نبی ع;حجت الله

بلایا بر قوم بنى اسرائیل شدت می یافت تا اینکه یحیى بن ک زریا(ع) متولد شد وبه سن نه سالگی

رسید و پس از آن در مجلسى خطبه ای را بیان کرد که ابتدا به مدح و ثنای خداوند پرداخت و

سپس روزهای خدا را براى آنها یادآور شد وپس از آن به آنها گفت که بلاهای صالحین بخاطر

گ ناهان امت بوده و عاقبت از آن متقین است ، وآنها را به ظهور مسیح پس از بیست واندی سال

وعده داد و آن هنگامی که مسیح متولد شد خداوند امر ولادت او را مخفی نگه داشتند و او را از

نظرها پنهان کرد ، چرا که مریم آن هنگام که آبستن بود خود را مخفی کرد و در جایى عزلت پیشه

گرفت ، بعد از آن ک زریا و خاله مریم آمدند که امر مسیح را بازگو کنند که دیدند مردم به سمت مریم

هجوم بردند و او را با فرزندش دیدند و مریم گفت: 

(یا لیتنی مت قبل هذا وکنت نسیا منسیا) (ایکاش من قبل از این مرده بودم یا فراموش می شدم)

وخداوند زبان او را به عذرش و اظهار حجتش باز نمود و پس از ظهور او بلاهای بسیاری بر بنى

اسرائیل فرود آمد و آنها ظلم بیشتری را از طواغیت وستمکاران روزگار دیدند تا اینکه آنچه که

خداوند در مورد مسیح به آنها گفته بود همگی به حقیقت پیوست.

و این علماء غیر عامل بزرگترین دشمن عیسى(ع) علمای بنى اسرائیل بودند که از مسیر اصلى تعلیمات

موسى(ع) منحرف شده و بوسیله اموال فقراء و بیچارگان یک ن زدگی مرفهی را برای خود دست و پا

کرده بودند

و این علماء غیر عامل و در رأس آنها سردسته دینى قوم بنى اسرائیل "حنانیا" به شدت بر علیه

عیسى(ع) برخاسته اند در حالى که می دانستند او همان پیامبر موعود است و در این راه بسیاری از

بنى اسرائیل را با خود همراه کرده بودند و در این هنگام بزرگترین کار عیسى(ع) رسوا نمودن این گروه

گمراه وکشف حقیقت آنان برای مردم بود.

عیسى(ع) با کلماتى زندگى مرفه علماء را به زیر سؤال برده و می فرمودند : خادم من دستان و جنبنده

من پاهایم هستند و فرش من زمین و بالشت من سنگ است و در زمستان خودم را با شروق

آفتاب بر زمین گرم می کنم و در شب نور و چراغ من ماه است و با گرسنگی به سرمی کنم و شعار

و و لباسم از پشم زبر است و میوه و سبزی ام آنچه در زمین برای وحوش و حیوانات می روید و

صبح را به شب و شب را به صبح می رسانم در حالیکه هیچ چیزی ندارم ولى با این حال بر روى

زمین هیچکس از من ثروتمند تر نیست.

عیسى(ع) در نکوهش علماء بنى اسرائیل می فرمود: ( آنها را ترک کنید که خود آنها کور و عده ای

کور دیگر را رهبری می کنند واگر کوری کور، دیگر را هدایت کند هر دو با هم در چاه می افتند)

و همین طور می فرماید: معلمان شریعت و فریسیون(طائفه ای از یهود) بر کرسى موسى تکیه زدند

پس به آنچه می گویند گوش فرا دهید و به آن عمل کنید ولى همانند اعمال آنها را انجام ندهید چون

به هر آنچه را می گویند عمل نمی کنند ...وای بر شما ای معلمان شریعت درهای ملکوت را بر انسان

ها می بندید و نه خود وارد می شوید و نمی گذارید که دیگران داخل شوند ، وای بر شما ای معلمان

شریعت و فریسیون که شما از خانه بیوه زنان می دزدید و می خورید در حالیکه به نماز طولانى و

عبادت تظاهر می کنید ای رهبران کور دل بدانید که خداوند شدید ترین عذاب ها را برای شما در

نظر می گیرد.

و در نتیجه علماء وشاگردان و پیروان آنها و اکثریت مردم و طاغوت زمان بیلاطس در انتظار ظهور

عیسى(ع) شکست خوردند .


دانیال ع ;حجت الله

پس از مرگ سلیمان پیامبر(ع) جانشین ایشان آصف بن برخیا(ع) بود و شیعه او جواب احکام دینى

را از ایشان می گرفتند و او نیز مدتى از انظار انسان ها دور شد و سپس بازگشت تا آنگاه که

خداوند خواست او را برای همیشه از نظرها پنهان کند ، مردم از او پرسیدند : بار دیگر کى می توانند

او را ببینند و محل ملاقات کجاست ؟ گفت: نزد صراط ، پس از آن از نظرها غائب شد و بلاها و

مصیبت های فراوانى بر قوم بنى اسرائیل نازل گشت تا اینکه خداوند چهار نفر از اهل بیت یهوذا رابرگزید و

دانیال از آنها بود و از فرزندان هارون نیز عزیر را برگزید و آنها کودکانى بیش نبودند و بنى اسرائیل به

شدت در سختى بودند ، پس از آن نیز دانیال پیامبر توسط بخت النصر که لعنت خدا بر او باد

دستگیر شد و به مدت نود سال به ن زدان افکنده شد و پس از آنکه بخت النصر فهمید که او همان

پیامبر موعود یهود است او را در چاهی افکند که در آن شیری گرسنه را نگهداری می کردند ، تا او

را بخورد ولى شیر این کار را نکرد پس از آن بخت النصر دستور داد که برایش غذا نبرند تا از

گرسنگی بمیرد ولى خداوند همیشه توسط یکی از پیامبرانش برایش غذا می برد و او روز را روزه می

گرفت و شب ها با آن غذا افطار می کرد. و سختى های بسیاری بر قوم بنى اسرائیل رفت و

بسیاری از آنان بخاطر طولانى شدن مدت انتظار در دین شک کردند ،  شبى بخت النصر در

خواب دید که تمامی فرشتگان از آسمان بر زمین آمدند و وارد آن چاهی که دانیال در آن بود شدند

و به او سلام کردند و مژده فرج را دادند ، بیدار شد و به آنجا رفت و دستور آزادی دانیال را داد و

از او بخاطر این کار معذرت خواست وامور مملکت و قضا را بدست او سپرد ، پس از خروجش

مردم و شیعه او به دورش حلقه زدند در حالیکه به ظهور او یقین داشتند فقط تعداد اندکى از مرم بر

راهش باقى ماندند و او مدت زیادی در میان آنان نماند تا اینکه فوت کرد و پس از او امور کارها به

عزیر واگذار شد.

شکست قوم بنی اسرائیل

بسیاری از قوم بنى اسرائل به موسى(ع) ایمان آوردند و لیکن در ادامه مسیر و حرکت با ایشان شکست خوردند.

و آنها بر پنج دسته تقسیم می شوند : 

گروه اوّل : که به تبعیت از طاغوت زمان خود فرعون ملعون پرداختند و اینان صاحبان جاه و مقام

بودند همان کسانى که ترس از حکومت فرعون بر آنها چیره شد .

گروه دوّم: که تابع بلعم بن باعوراء و او فقیه و عالم آن زمان بود که ۱۲ هزار نفر نویسنده زیر دست

او می نوشتند و وی علوم الهی را تدریس می کرد و دارای جزئى یا همه اسم اعظم بود همانگونه که

بعضى از روایات او را توصیف می کنند. به ک تاب قصص الأنبیاء تألیف نعمة لله جزایری مراجعه کنید .

و به رغم تمامی این علوم دینى ومنزلت او طلب فرعون را هنگامی که از او خواست تا موسى و قومش

را بوسیله اسم اعظم نفرین کند بخاطر پول و جاه ومقام و تقرب به فرعون پیشنهاد را قبول کرد

وخداوند در ذم او فرمود :

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ )

(وبخوان بر این مردم حکایت آن کس را که ما آیات خود را به او عطا کردیم از آن آیات به عِصیان 

سر پیچید چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید)

گروه سوّم :فرقه ای که از سامری تبعیت کردند آن هنگام که برای آنان گوساله ای از طلا درست

کرد و به آنها گفت که این خداوند شما است و موسى به شما دروغ گفته و آن هنگامی بود که موسى

بمدت چهل شب برای ملاقات خداوند رفته بود وسامری از اوّلین انصار موسى(ع) بوده و جبرئیل را

می دید و لکن شیطان او را فریب داد و از

راه حقّ منحرف ساخت پس از غیبت موسى(ع) استفاده کرد و گوساله ای ساخت وآنها را به

عبادت آن امر کرد و آن هنگام که بر عبادت گوساله اصرار ورزیدند، مردم بسیاری را گمراه ساخت.

گروه چها رم: آن دسته از بنى اسرائیل که از موسى نافرمانى کردند و مثلاً هنگامی که آنها را به جنگ

امر کرد به ایشان می گفتند: که تو و پروردگارت بروید و بجنگید و ما همین جا نشسته ایم ، واز رفتن

به جنگ خوداری کردند.

گروه پنجم: و آنها اقلیت بنى اسرائیل هستند که به موسى(ع) ایمان آوردند و در همراهی او نیز موفق

بودند چرا که آنها نور خدا را دیدند و باور کردند و در این راه از سرزنش هیچ کس نهراسیدند و که

خوشا بحال آنان باد .

وسنّت خداوند با موسى(ع) موعود و مصلح قوم بنى اسرائیل نیز تکرار شد و اندک افرادى به او

ایمان آورده ب ودند و اکثر مردمى که در انتظار فرجش بودند شکست خوردند و به او انواع اتهامات

مثل سحر و جادو گر ودروغ و غیره را زدند .

موسی ع;حجت الله

از پیامبر(ص) روایت شده است که ( آن هنگام که یوسف در حال احتضار بود اطرافیانش و

یارانش را جمع کرد و برای آنها سختى هایى را که خواهند دید و اینکه مردانشان کشته می شوند و

شکم زنان باردار دریده می شود و نوزادانشان را می کشند خبر داد ؛ و به آنها گفت که این اتفاق تا

زمان ظهور حقّ که او فرزندی از فرزندان یعقوب است ادامه خواهد داشت. 

و او مردی است سبزه و بلند قد وتمامی مشخصات ایشان را برای آنها شرح داد و به آن تمسک جستند تا اینکه در

زمان غیبتش شداید بر بنى اسرائیل سرازیر شد و آنها به مدت چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند.

تا اینکه بشارت ولادتش را دادند و علامات ظهورش را دیدند و سختیها بر آنها فراوان گشت و

مجبور شدند که بیشتر کار کنند ، و آنها ازفقیه خود خواستند که در مورد ظهور با آنها صحبت کند

ولى او قبول نکرد ، کسى را به نزد او فرستادند و گفتند که ما در وقت شداید با سخنان شما دلگرم

می شویم و وی آنها را به صحرا برد و در آنجا حدیث قائم را برای آنها بازگو کرد و به آنها گفت که

ظهورش نزدیک است ؛ 

و در آن هنگام موسى (ع) برای هدایت آنها ظهور کرد و او جوانى نزد فرعون بود و بر آنان با هیئتى که

 از ناز و نعمت بود خبر می داد ظاهر شد سوار بر قاطر و با لباس پوستین که بر تن داشت ، 

فقیه وقتى او را دید شناخت و خم شد و گفت :خدا را شکر که نمردم و ناجى بنى اسرائیل را دیدم 

و مردم فهمیدند که او موسى است سجده کردند و خدا را شکر گفتند و موسى چیزی جز آن که 

خداوند فرجتان را نزدیک گرداند نگفت و پس از آن به مدت پنجاه و اندی سال به شهر مدین رفت 

و دوباره از نظرها غایب شد و این بار سختگیری ها بیشتر شد و مردم بار

دیگر به فقیه رفتند و او پنهان شده بود ، کسى را به نزد او فرستادند و گفتند که ما دیگر صبری

نداریم و تو پنهان شدی ، پس وی به صحرا رفت و آنها را به خویش تنداری دعوت کرد و گفت :که

فرج آنها ۴۰ سال دیگر است و همگی خدا را شکر گفتند و خداوند بخاطر این سخنشان آن را ۳۰

سال قرار داد .

سپس گفتند :که تمامی نعمت ها از خداوند است ، خداوند به او وحى کرد که این مدت را ۲۰ سال

قرار دادم ، سپس خداوند به او وحى کرد و گفت که به آنها بگو نروند چرا که فرجشان را در همین

ساعت قرار دادم بعد موسى ظاهر شد در حالیکه سوار بر دراز گوشى بود ، فقیه خواست تا آنچه

که او می داند را نیز یارانش بدانند ، نزدیک شد و سلام کرد و گفت: تو کیستى ؟ گفت: موسى ،

فقیه گفت: فرزند کى هستى ؟ گفت :ف رزند آل عمران ، فقیه گفت :فرزند کى ؟ گفت :فرزند

قاهب فرزند لاوی فرزند یعقوب ، فقیه گفت :برای چه به اینجا آمدی؟ گفت :که من رسالتى از

طرف پروردگار دارم ، فقیه بلند شد و دست او را بوسید سپس باهم نشستند وپس از مدتى دستور

تفرق آنها را داد و بین آن جلسه تا فرجشان ۴۰ سال وقت وفاصله بود.

این قصه وعده قیام موسى (ع) وغیبت ایشان و سختى هایى را که مردم در آن زمان کشیده بودند.

و محل شاهد ما در اینجاست که آیا بنى اسرائیل به موسى ایمان آوردند و او را یاری کردند یا آینکه

در انتظار موسى و تکذیب او شکست خوردند؟
...

صالح ع;حجت الله

از امام صادق (ع) نقل است که فرمود:(صالح پیامبر مدتى از انظار قومش دور بود و آن هنگام که غیبت کرد جوانى رعنا و زیبا با ریشی پرپشت وچهار شانه بود ، و آن هنگام که دوباره به سوی مردم خود بازگشت او را به قیافه نشناختند ومردم آن زمان برسه طبقه تقسیم شدند. یک گروه منکر که اصلا از حرف خود باز نمی گشتند ، و گروه د وم که شک داشتند و گروه سوّم که یقین داشتند

او باز می گردد ، و هنگامی که بازگشت در ابتدا به سراغ طبقه دوّم و اهل شک رفت ولى آنها او را نپذیرفتند و بعد به سراغ گروه اوّل رفت ؛ آنها نیز او را مسخره کردند و گفتند که صالح فرد دیگری است پس از آن به سراغ گروه سوّم رفت. به او گفتند که ما به تو ایمان می آوریم و می دانیم که خداوند بر همه چیز تواناست ولى ما نیز دلایلى داریم که بوسیله آن دلایل که آسمانى بوده می توانیم منجی را بشناسیم ، صالح گفت: که من آورنده آن ناقه ام ، گفتند :راست مى گوئى ، آیا می توانى نشانه های آن را به ما بدهی ؟ گفت: که این ناقه یک روز از آب می خورد و روز بعد شمائید که می توانید از آن آب بنوشید گفتند :ما به تو ایمان می آوریم ، و در اینجاست که قرآن می فرمود :

قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَقالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ)

(اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشی می ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند ، گفتند: آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم.مستکبران گفتند: ما به آیینی که شما به آن ایمان آوردید ، کافریم! )

و قوم صالح نیز در امتحان شکست خوردند و اکثر آنها از امتحان سربلند بیرون نیامدند و عذاب خداوندی شامل حال کافران شد و ایمانى که در ابتداى رسالتش به او آورده بودند بعد از اینکه خداوند آنها را با غیبت صالح (ع) امتحان نمود ، در آخر امر نفعى برایشان نداشت. و این حال تمامی کسانى که منتظر امام مهدی (ع) هستند در حالیکه او جوان ظهور می کند و همه اعتقاد دا ن رد که او مسن است.

و از امام صادق (ع) آمده است (که اگر قائم ظهور کند مردم او را انکار می کنند چرا که او بصورت جوانى موفق ظاهر می شود مگر آنکسى که خداوند در عالم ذر اوّل از او پیمان گرفته است)

 ودر روایتى دیگر از امام صادق (ع) که فرمود:(و بزرگترین امتحان آنست که صاحب آنها جوان ( ظاهر می شود در حالیکه انتظار دارند که او پیر است)

نوح ع;حجت الله

ادریس پیامبر(ع) از شیعه خود غائب شد تا اینکه غذائى نزد آنها نماند و ظالمان خون بسیاری از آنها را ریختند و بقیه را ترساندند ، سپس إدریس ظهور کرد و مژده آمدن منجی آنها از سلاله خود یعنى نوح (ع) را داد و پس از آن خداوند إدریس(ع) را به آسمانها عروج داد و طرفدارانش قرن ها و

نسل های بسیار منتظر قیام حضرت نوح(ع) بودند وبر ظلم ستمکاران صبر می کردند تا اینکه نوح ظهور کرد.

وهمان گونه که ذکر شد شیعه نوح منتظر ظهورش بودند و وعده او را شنیده بودند واو کسى بود که آنها را نجات می داد واین وعده إدریس پیامبر بود . و لیکن نگاهی بیندازیم به قوم نوح که آیا او را تصدیق و یا آنکه او را انکار کردند وبه عبارت دیگر

آیا در امتحان انتظار موفق شدند یا شکست خوردند ؟ صاحب کتاب إلزام الناصب به نقل از کتاب اکمال دین شیخ صدوق داستان نوح(ع) با قوم خود

هنگام بعثت را نقل می کند (در ه نگامی که پس از شداید و سختىهای بسیار نوح ظهور کرد ولى مردم او را قبول نکرده بلکه به مخالفت با او پرداختند و وی را مورد ضرب و شتم قرار می دادند طوری که بعضى اوقات تا سه روز بیهوش می شد و در حالیکه به هوش می آمد که از گوشش خون بیرون می آمد و پس ازگذشت ۳۰۰ سال از دعوت ایشان مردم به او روی نمی آوردند و او آنها را به طور مخفیانه یا علنى دعوت کرد ولى آنها فرار می کردند تا آنکه در روزی بعد از نماز صبح برای دعا نشست که سه فرشته از آسمان هفتم در صبحگاه بر او نازل شدند و به او گفتند : که از تو خواسته ای داریم ، فرمود: بگوئید ، گفتند ، که دعای خود را از این مردم دریغ دار و این اوّلین خشم خدا بر این قوم است. فرمود: دعوت خود را تا ۳۰۰ سال دیگر به تاخیر می اندازم . و پس از انقضای آن مدت نوح دعوت خود را همانند قبل بر آنها ادامه داد ولى باز هم آنها به همان رفتار سابق

خود ادامه دادند تا آنکه در ظهرگاه روزی برای دعاء نشست و سه فرشته از آسمان ششم بر او نازل شدند و آنچه را که سه ملک و فرشته از آسمان هفتم طلب کرده بودند طلب کردند و نوح نیز همان جواب را به آنها داد و پس از گذشت آن مدت نوح دوباره آنها را دعوت کرد ولى باز هم همان رفتار گذشته را داشتند تا اینکه اندک شیعه او که به او ایمان آورده بودند نزد وی آمدند و از ستم ظالمان به نوح شکایت کردند ، نوح استجابت کرد و دعا کرد، جبرئیل بر او نازل شد و به او گفت :به شیعه خود بگو که محصول خرمای امسال را بخورند و دانه آنرا بکا ن رد که اگر ثمر این دانه به بار نشست فرج آنان نزدیک است یعنى عذاب خداوند بر کافران نازل می شود ، آنها خوشحال شدند و محصول را خوردند و دانه های آنرا کاشتند ، پس از به ثمر نشستن دانه ها آنها نزد نوح آمدند ، جبرئیل بار دیگر بر او نازل شد و گفت :که بایستى محصول امسال را هم بخورند و دانه های آن را

بکارند اگر محصول این بار به ثمر نشست آن وقت است که فرجشان می رسد ، عده ای با این باور که نوح می خواهد خلف وعده کند به او پشت کردند یعنى یک سوّم آنها رفته و دو سوّم بر دین خود باقى ماندند. پس از آن دوباره آنان محصول را خوردند و دانه ها را کاشتند و باز هم همان داستان بالا تکرار شد و این بار نیز یک سوّم دیگر از نوح روی گرداندند ویک سوّم باقى مانده دوباره محصول را خوردند و دانه ها را کاشتند و آن هنگام که ثمر داد به نزد نوح آمدند و از او طلب کردند که به وعده اش عمل کند چرا که آنها یک عده بسیار کمی باقى مانده بودند و می ترسیدند که آنان نیز از راه به درشوند ، نوح نماز خواند و از خدا دعا کرد و خدا نیز دعای او را اجابت کرد و به او گفت که کشتى را بساز و بین ساختن کشتى تا طوفان پنجاه سال فاصله بود. و آن هنگام که نوح شروع به ساخت کشتى نمود عده ای او را به باد مسخره می گرفتند و او به آنها می گفت :

(إِنْ تسَْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نسَْخَرُ مِنْکُمْ کَماَ تسَْخَرُونَ *فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ )

 (اگر امروز شما ما را مسخره می کنید ما هم روزى شما را پاسخى بدهیم که بعد از این بدانید و معلوم شما شود که ما و شما کدام به عذاب ذلت و خوارى گرفتار عذاب دائم خدا را مستوجب خواهیم شد)

طوفان آمد و نوح و یاران ایشان که در انتظار خود پیروز شدند نجات یافتند و کافران شکست خوردند چرا که پیامبر موعود خود را نشناختند .

و اهل دل وبصیرت که از نظر تعداد در اقلیت بودند در انتظار پیروز شدند و با استناد به کتب تاریخ تعداد آنها ۸۰ نفر بوده است .

آدم ع;حجت الله

(آدم علیه السلام ):

خداوند وعده خلق آدم (ع) و اختیار او به عنوان خلیفه در زمین را به فرشتگان داده بود و فرمود :

(إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة) (من در زمین خلیفه اى خواهم گماشت )

و آن هنگام که خداوند آدم (ع) را آفرید به فرشتگان دستور داد تا برای او سجده کنند ، و همگی این کار را انجام داده جز ابلیس که امتناع کرده و تکبر نمود وآن سخن معروفش را گفت: 

( قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ) (گفت :که من از او برترم مرا از آتش آفریدی واو را از گِل)

و ابلیس از فرشتگان محسوب مى شد بلکه در میان فرشتگان به طاووس فرشتگان معروف بوده و هیچ مکانى برروی زمین باقى نمانده بود که اثری از سجده های او بر آنجا نباشد و روایت شده که خدا را ۶۰۰۰ سال عبادت کرد و روایت شده که وی دو رکعت نماز را در مدت دو هزار سال خواند و علیرغم تمامی اینها ابلیس در امتحان خداوندی شکست خورد و نافرمانى کرد

 و اوّلین شکست خورده در انتظار همان ابلیس است - که لعنت خدا بر او باد .

شکست در انتظار

باید بدانیم که: شکست در انتظار بر دو نوع است :

اول : شکست در استقبال ومعرفت پیامبر یا امام 

 و دوم : شکست در همراهی پیامبر یا امام که بعد از استقبال و معرفت ایشان اتفاق می افتد

بطور مثال قوم نوح (ع) در استقبال و شناخت پیامبر خود شکست خوردند و قوم موسى (ع)از پیامبر خود استقبال کرده وایشان را شناختند ولیکن

در همراهی با او شکست خوردند ، و آن هنگام که فرعون آنها را تعقیب کرده و در کنار نیل آنها را محاصره کرد بنى اسرائیل گفتند که آنها به ما رسیدند و موسى به آنها گفت که خدا با من است و مرا هدایت می کند 

و آن هنگام که آنها را دعوت به جنگ کردTگفتند : (فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُون) (تو و خدایت بروید و بجنگید ما همین جا می نشینیم)

و هنگامی که حضرت موسى (ع) به مدت ۴۰ روز از میان آنها رفت روی به اطاعت از سامری کرده و شروع کردند به پرستش گوساله به جای خداوند 


و اما هنگام ظهور امام مهدی (ع) هر دو نوع شکست اتفاق خواهد افتاد ، پس قومی در معرفت و استقبال از ایشان شکست می خورند و البته آنها اکثریت مردم هستند ، و سپس کسانى که به او ایمان آورده اند و در همراهی ایشان شکست خواهند خورند .


مخالفت با فرستادگان موعود

خداوند انس و جن و تمام دنیا را به این خاطر آفرید که او را عبادت کنند، تا عبادت قلبى و یک معرفت حقیقی نسبت به او پیدا کنند ، و نه عبادت ظاهری که سودی برای صاحبش نداشته و ضرری را از او دفع نمی کند ، و برای رسیدن به حقیقت و معرفت خدا، بایستى راههایى باشد که

انسان را به این مقصد برساند ، چرا که خداوند از صحبت مستقیما و بدون واسطه با انسانها منزه است بلکه برای اینکه انسانها خداوند را بشناسند خداوند فرستادگان و پیامبران را برای معرفت خود بصورت راه های آشکار فرستاد ، وکسى که توفیق راهیابى به معرفت را پیدا کند و پیامبران و اوصیاء را الگو قرار داده و در راه آنان گام بردارد برحسب استعداد و صفای دل و پاکى فطرت به درجاتى از کمال می رسد اما اگر کور بوده و عاشق دنیا باشد از راه به در می شود و وارد جهنم می شود و مصداق این آیه :

 (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْ رجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ الَّلهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور)

(در تاریکی هایى بسیار فرو رود بطوریکه اگر دست خود را در مقابل دیدگانش قرار دهد آن را نمی بیند وهر که را خداى نور نبخشد هرگز روشنى نخواهد یافت)

 

و نکته مهم شناخت حال مردم در برخورد با پیامبران و دریافتن این نکته که چرا مردم آنها را تکذیب می کردند و چرا همیشه اکثریت فرستادگان را تکذیب می کردند وجواب سؤال در این آیه است :

(وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ )

(وما برای آنها فرستادگانى ارسال کردیم وهر گاه که پیامبران ما آنها را به راه راست هدایت کردند چون به مذاق آنها خوش نمی آمد عده ای از آنها پیامبران را تکذیب کردند و عده ای دیگر پیامبران را کشتند)


وهوای نفس همان درخت خبیثه ای است که دارای شاخه های فراوان است که در دل کافران و اهل شک جوانه زده و آنها از جوانه های این درخت که مانند سر شیاطین است می خوردند و شکم هایشان را از این تاریکی ها پر می کنند بطوریکه دیگر نمی توانند خودشان را ببینند جز هوای

نفس اماره شان را که به هر سو بخواهد آنها را می کشد.

بعضى از انسانها ، نهاد حقیقت حیوانند که به صورت انسانى بینا وشنوا درآمده اند همه هوش و توان خود را در مورد اموالشان بکار می ب ن رد و از هر ضرری ناراحت می شوند و اگر در دین او ضرری حاصل شود اهمیتى نمی دهد .

واین سنت خداوند است که تغییر نمی یابد و آن هنگام که امتى از راه مستقیم خداوند دور می شود و احکام الهی را ترک می کنند و به سوی هوای نفس ودنیا و مناصب می روند که اتباعش فراوان است ... و هنگامی که پیامبر یا فرستاده با اخلاق آسمانى و احکام الهی که مخالف نفس انسانهای منحرف که اکثریت قشر جامعه را تشکیل می دهند می آید ، وهمان کسانى که تابع دنیا هستند ، این دعوت های الهی را تکذیب می کنند چرا که مخالف نفس آنان است و آنها به پیامبران دروغ ها و تهمت های فراوان نسبت می دهند سنتى که در تمامی زمان ها جاری بوده وبه فرستادگان خدا می گفتند ساحر و مجنون و دروغگو و ...

و نکته ای را که می خواهم بر آن تاکید کنم این است که تمامی امت ها منتظر فرستاده موعود خود بودند و آنها را با تمامی اسم ها و صفات می شناختند و در زمان ظلم و ستمی که گریبان گر آنها بوده به سوی خدا تضّرع و زاری والتماس می نمودند که برای آنها پیامبری بفرستد تا آنها را از این خفت وخواری نجات دهد ، ولیکن هنگامى که خداوند ، پیامبر موعود را با تعالیم الهی خود که بر خلاف امیالشان است مى فرستد ، شروع به تکذیب او می کنند واتهام جادوگری وجنون ودروغ را به او نسبت می دهند ، و از او روی می گردانند ، و برخى پا را فراتر نهاده و پیامبران را می کشتند یا به صلیب می کشیدند یا آنها را از شهرشان بیرون می راندند 

و این رویداد و حادثه بزرگ نیز دوباره با بازگشت امام مهدی(ع) تکرارمی شود 

و همانگونه که در روایات ائمه آمده ما به او می گوئیم (ای پسر فاطمه بازگرد که ما را با تو کاری نیست)

...