یمانی

صاحب هدایت کننده ترین پرچم

صاحب هدایت کننده ترین پرچم

امام محمد باقر ع که فرمودند:

... و در پرچـمها پرچـمى هدایت کننده تر از پرچم یمانى نیست و آن پرچم هدایت است .
چون که شما را به صاحبتان دعوت می کند ،
و اگر یمانى خروج کرد فروختن اسلحه حرام
مى شود .
و اگر یمانى خروج کرد , بپا خیز بسوی او .
که همانا پرچمش پرچم هدایت است .
و جایز نیست مسلمانان از او سرپیچى کنند ،
و اگر کسى این کار را انجام دهد از اهل جهنم
مى باشد .
"زیرا که او دعوت به حق و هدایت به راه راست
مى کند" .


منابع: الغیبة - محمد بن ابراهیم النعمانی ص 264
بحار الأنوار ج 52 ص 232

پیوندها

۱۳ مطلب در آگوست ۲۰۱۶ ثبت شده است

شکست قوم بنی اسرائیل

بسیاری از قوم بنى اسرائل به موسى(ع) ایمان آوردند و لیکن در ادامه مسیر و حرکت با ایشان شکست خوردند.

و آنها بر پنج دسته تقسیم می شوند : 

گروه اوّل : که به تبعیت از طاغوت زمان خود فرعون ملعون پرداختند و اینان صاحبان جاه و مقام

بودند همان کسانى که ترس از حکومت فرعون بر آنها چیره شد .

گروه دوّم: که تابع بلعم بن باعوراء و او فقیه و عالم آن زمان بود که ۱۲ هزار نفر نویسنده زیر دست

او می نوشتند و وی علوم الهی را تدریس می کرد و دارای جزئى یا همه اسم اعظم بود همانگونه که

بعضى از روایات او را توصیف می کنند. به ک تاب قصص الأنبیاء تألیف نعمة لله جزایری مراجعه کنید .

و به رغم تمامی این علوم دینى ومنزلت او طلب فرعون را هنگامی که از او خواست تا موسى و قومش

را بوسیله اسم اعظم نفرین کند بخاطر پول و جاه ومقام و تقرب به فرعون پیشنهاد را قبول کرد

وخداوند در ذم او فرمود :

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ )

(وبخوان بر این مردم حکایت آن کس را که ما آیات خود را به او عطا کردیم از آن آیات به عِصیان 

سر پیچید چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید)

گروه سوّم :فرقه ای که از سامری تبعیت کردند آن هنگام که برای آنان گوساله ای از طلا درست

کرد و به آنها گفت که این خداوند شما است و موسى به شما دروغ گفته و آن هنگامی بود که موسى

بمدت چهل شب برای ملاقات خداوند رفته بود وسامری از اوّلین انصار موسى(ع) بوده و جبرئیل را

می دید و لکن شیطان او را فریب داد و از

راه حقّ منحرف ساخت پس از غیبت موسى(ع) استفاده کرد و گوساله ای ساخت وآنها را به

عبادت آن امر کرد و آن هنگام که بر عبادت گوساله اصرار ورزیدند، مردم بسیاری را گمراه ساخت.

گروه چها رم: آن دسته از بنى اسرائیل که از موسى نافرمانى کردند و مثلاً هنگامی که آنها را به جنگ

امر کرد به ایشان می گفتند: که تو و پروردگارت بروید و بجنگید و ما همین جا نشسته ایم ، واز رفتن

به جنگ خوداری کردند.

گروه پنجم: و آنها اقلیت بنى اسرائیل هستند که به موسى(ع) ایمان آوردند و در همراهی او نیز موفق

بودند چرا که آنها نور خدا را دیدند و باور کردند و در این راه از سرزنش هیچ کس نهراسیدند و که

خوشا بحال آنان باد .

وسنّت خداوند با موسى(ع) موعود و مصلح قوم بنى اسرائیل نیز تکرار شد و اندک افرادى به او

ایمان آورده ب ودند و اکثر مردمى که در انتظار فرجش بودند شکست خوردند و به او انواع اتهامات

مثل سحر و جادو گر ودروغ و غیره را زدند .

موسی ع;حجت الله

از پیامبر(ص) روایت شده است که ( آن هنگام که یوسف در حال احتضار بود اطرافیانش و

یارانش را جمع کرد و برای آنها سختى هایى را که خواهند دید و اینکه مردانشان کشته می شوند و

شکم زنان باردار دریده می شود و نوزادانشان را می کشند خبر داد ؛ و به آنها گفت که این اتفاق تا

زمان ظهور حقّ که او فرزندی از فرزندان یعقوب است ادامه خواهد داشت. 

و او مردی است سبزه و بلند قد وتمامی مشخصات ایشان را برای آنها شرح داد و به آن تمسک جستند تا اینکه در

زمان غیبتش شداید بر بنى اسرائیل سرازیر شد و آنها به مدت چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند.

تا اینکه بشارت ولادتش را دادند و علامات ظهورش را دیدند و سختیها بر آنها فراوان گشت و

مجبور شدند که بیشتر کار کنند ، و آنها ازفقیه خود خواستند که در مورد ظهور با آنها صحبت کند

ولى او قبول نکرد ، کسى را به نزد او فرستادند و گفتند که ما در وقت شداید با سخنان شما دلگرم

می شویم و وی آنها را به صحرا برد و در آنجا حدیث قائم را برای آنها بازگو کرد و به آنها گفت که

ظهورش نزدیک است ؛ 

و در آن هنگام موسى (ع) برای هدایت آنها ظهور کرد و او جوانى نزد فرعون بود و بر آنان با هیئتى که

 از ناز و نعمت بود خبر می داد ظاهر شد سوار بر قاطر و با لباس پوستین که بر تن داشت ، 

فقیه وقتى او را دید شناخت و خم شد و گفت :خدا را شکر که نمردم و ناجى بنى اسرائیل را دیدم 

و مردم فهمیدند که او موسى است سجده کردند و خدا را شکر گفتند و موسى چیزی جز آن که 

خداوند فرجتان را نزدیک گرداند نگفت و پس از آن به مدت پنجاه و اندی سال به شهر مدین رفت 

و دوباره از نظرها غایب شد و این بار سختگیری ها بیشتر شد و مردم بار

دیگر به فقیه رفتند و او پنهان شده بود ، کسى را به نزد او فرستادند و گفتند که ما دیگر صبری

نداریم و تو پنهان شدی ، پس وی به صحرا رفت و آنها را به خویش تنداری دعوت کرد و گفت :که

فرج آنها ۴۰ سال دیگر است و همگی خدا را شکر گفتند و خداوند بخاطر این سخنشان آن را ۳۰

سال قرار داد .

سپس گفتند :که تمامی نعمت ها از خداوند است ، خداوند به او وحى کرد که این مدت را ۲۰ سال

قرار دادم ، سپس خداوند به او وحى کرد و گفت که به آنها بگو نروند چرا که فرجشان را در همین

ساعت قرار دادم بعد موسى ظاهر شد در حالیکه سوار بر دراز گوشى بود ، فقیه خواست تا آنچه

که او می داند را نیز یارانش بدانند ، نزدیک شد و سلام کرد و گفت: تو کیستى ؟ گفت: موسى ،

فقیه گفت: فرزند کى هستى ؟ گفت :ف رزند آل عمران ، فقیه گفت :فرزند کى ؟ گفت :فرزند

قاهب فرزند لاوی فرزند یعقوب ، فقیه گفت :برای چه به اینجا آمدی؟ گفت :که من رسالتى از

طرف پروردگار دارم ، فقیه بلند شد و دست او را بوسید سپس باهم نشستند وپس از مدتى دستور

تفرق آنها را داد و بین آن جلسه تا فرجشان ۴۰ سال وقت وفاصله بود.

این قصه وعده قیام موسى (ع) وغیبت ایشان و سختى هایى را که مردم در آن زمان کشیده بودند.

و محل شاهد ما در اینجاست که آیا بنى اسرائیل به موسى ایمان آوردند و او را یاری کردند یا آینکه

در انتظار موسى و تکذیب او شکست خوردند؟
...

صالح ع;حجت الله

از امام صادق (ع) نقل است که فرمود:(صالح پیامبر مدتى از انظار قومش دور بود و آن هنگام که غیبت کرد جوانى رعنا و زیبا با ریشی پرپشت وچهار شانه بود ، و آن هنگام که دوباره به سوی مردم خود بازگشت او را به قیافه نشناختند ومردم آن زمان برسه طبقه تقسیم شدند. یک گروه منکر که اصلا از حرف خود باز نمی گشتند ، و گروه د وم که شک داشتند و گروه سوّم که یقین داشتند

او باز می گردد ، و هنگامی که بازگشت در ابتدا به سراغ طبقه دوّم و اهل شک رفت ولى آنها او را نپذیرفتند و بعد به سراغ گروه اوّل رفت ؛ آنها نیز او را مسخره کردند و گفتند که صالح فرد دیگری است پس از آن به سراغ گروه سوّم رفت. به او گفتند که ما به تو ایمان می آوریم و می دانیم که خداوند بر همه چیز تواناست ولى ما نیز دلایلى داریم که بوسیله آن دلایل که آسمانى بوده می توانیم منجی را بشناسیم ، صالح گفت: که من آورنده آن ناقه ام ، گفتند :راست مى گوئى ، آیا می توانى نشانه های آن را به ما بدهی ؟ گفت: که این ناقه یک روز از آب می خورد و روز بعد شمائید که می توانید از آن آب بنوشید گفتند :ما به تو ایمان می آوریم ، و در اینجاست که قرآن می فرمود :

قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَقالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ)

(اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشی می ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند ، گفتند: آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم.مستکبران گفتند: ما به آیینی که شما به آن ایمان آوردید ، کافریم! )

و قوم صالح نیز در امتحان شکست خوردند و اکثر آنها از امتحان سربلند بیرون نیامدند و عذاب خداوندی شامل حال کافران شد و ایمانى که در ابتداى رسالتش به او آورده بودند بعد از اینکه خداوند آنها را با غیبت صالح (ع) امتحان نمود ، در آخر امر نفعى برایشان نداشت. و این حال تمامی کسانى که منتظر امام مهدی (ع) هستند در حالیکه او جوان ظهور می کند و همه اعتقاد دا ن رد که او مسن است.

و از امام صادق (ع) آمده است (که اگر قائم ظهور کند مردم او را انکار می کنند چرا که او بصورت جوانى موفق ظاهر می شود مگر آنکسى که خداوند در عالم ذر اوّل از او پیمان گرفته است)

 ودر روایتى دیگر از امام صادق (ع) که فرمود:(و بزرگترین امتحان آنست که صاحب آنها جوان ( ظاهر می شود در حالیکه انتظار دارند که او پیر است)